کلاس اولی کتاب اولی

در داستا‌ن‌هایی که عشق در آن‌ها شکلی ابژکتیو دارد، جنجال‌ها و ماجراها از حد انتظار فراتر می‌روند و ناگهان با ضربه‌ای غیرقابل پیش‌بینی، مانند سنگی بزرگ، روی همه‌چیز سقوط می‌کنند. عشق شاید هم شکلی بیرونی نداشته باشد، از اوهام برخیزد یا راه به بیرون نیابد اما باز می‌تواند طوری ویران‌کننده باشد که جهان برساختۀ انسان و تمام متعلقاتش تا مرز فروپاشی برود. اگرچه عشق، از منظر زیبایی‌شناختی، مانند نوری  بر همه‌چیز می‌گسترد و معناها را پررنگ‌تر می‌کند، اما مگر چقدر می‌شود در این جهان ناپایدار خوش‌بین باقی ماند؟

دی. اچ. لارنس خالق موقعیت‌هایی است که در آن‌ها رنج صورتی جادوانه دارد و لمس می‌شود. آدم‌های قصه از هر راهی می‌روند به دام اندوهی ناشناخته می‌افتند، که یا از گذشته برمی‌خیزد یا در لحظه زاده می‌شود، شدت اندوهی که خود نویسنده همیشه با خود حمل می‌کرد و بعضی، این ویژگی را از نبوغ عجیب او می‌دانستند.
لارنس میان خلسه‌ای از واقعیت و کابوس، در داستان‌هایش فضایی می‌سازد که شدت احساسات انسانی با غرایز جسمانی انسان، به‌عنوان یک موجود زنده در طبیعت، درهم ادغام می‌شود و ناگهان مانند یک آشفتگی عجیب از تن بیرون می‌زند.

«روباه» نام نوولایی است که لارنس در آن از رابطۀ عجیب و سنگین حیوانات و آدم‌ها حرف می‌زند.
دو زن که در ابتدای داستان در مزرعه‌ای در انگلستان، در زمان جنگ جهانی اول زندگی می‌کنند، زندگی‌شان، با ورود هم‌زمان یک روباه و مردی جوان دستخوش رخدادهای عجیب می‌شود.
بعد از گذر زمانی کوتاه، رابطه‌ای سنگین و عجیب میان مرد و روباه شکل می‌گیرد، درحالی‌که هر کدام یک ویژگی جسمانی و ذهنی دارند این درهم‌پیچیدگی‌ رویه‌ای آزاردهنده به خود می‌گیرد.

در داستان بلند «روباه»، هر بار یک حادثۀ کوچک، این ارتباط را به‌شکلی عجیب و اغراق‌شده از هم دور و نزدیک می‌کند. تا اینکه در نهایت اتفاقی می‌افتد که تنها وقتی پای احساساتی جنون‌آمیز در میان باشد، قابل باور است. آن دو زن که زمانی صادقانه می‌کوشیدند در فضای وحشی و سخت طبیعت فاعلانه مسئولیت حیات و انتخاب‌های خود را به عهده بگیرند، آن‌دو که برای بقا به آن‌دیگری متکی بودند، ناگهان روبه‌روی هم می‌ایستند، و هیچ‌یک درست نمی‌داند چه شده.

در «روباه» این غریبه‌ها و این غرایز‌ند که افسار زندگی دو زن، این دو دوست جداناشدنی، را به دست گرفته‌اند. عوامل بیرونی در نهایت، حیات و بقا یا مرگ و نیستی را مشخص می‌کنند. اما سؤال دیگری که لارنس هوشمندانه در ذهنِ مخاطب می‌کارد، این است: آیا به‌دست‌آوردن اجباری، به هر بهایی، ارزشمند، واقعی و حتی خواستنی است؟

لارنس بی‌شک قدمی به آن‌سوی تجربۀ احساسات انسانی گذاشته است.
 زنانگی، تمایلات غریزی درونی و احساسات مالیخولیایی یا منطقی، از درونمایه‌های این نوولای منحصربه‌فرد است که لارنس انگار آن را در تعلیقی بلندمدت نوشته، چرا که هر جمله یا عبارت مفاهیم بنیادی در ذهن خواننده را خط می‌زند و با ظرافت، جزئیاتی تازه خلق می‌کند. گسستن پیوندها میان شخصیت‌های قصه و مرزهای اخلاقی گاه در محور اصلی روایت قرار می‌گیرد و خواننده را در دوراهی سختی با خودش روبه‌رو می‌کند.

نثر لارنس ساده است اما باور آنچه در ذهن او شکل گرفته و رشد کرده و به مرحلۀ نوشتن درآمده، هرگز ساده نیست.
این نویسندۀ  مهم اهل انگلستان،‌ در عمر چهل‌و‌چهار سالۀ خود دست به نوشتن آثاری زد که وقتی خوانده می‌شوند، برای ابد در ذهن باقی می‌مانند. خواننده‌های لارنس با شتاب از گوشه‌ای به گوشه‌هایی پرت می‌شوند که تا آن لحظه برایشان حسی ناشناخته داشته. دی. اچ. لارنس به خوانندگانش جرأت می‌دهد از زاویه‌ای به حادثه‌ها نگاه کنند که همیشه از واقعیتش ترسیده‌اند. اضطراب‌های انسان مدرن در داستان‌های او مورد تمسخر قرار می‌گیرند و مانع‌های ذهنی خرد به‌نظر می‌رسند. این اثر با ترجمۀ کاوه میرعباسی منتشر شده است.

نویسنده: فرناز خان‌احمدی

fil.pordardesar وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *